🔰بخش نخست🔰
اتفاقات سالهای اخیر پیرامون مسائل فرهنگی از جمله #حجاب همواره باعث طرح این پرسش شده است که:
آیا قدرت حاکم مجاز است برای تغییر بنیادهای فرهنگی جامعه دست به اقدامات قهری بزند؟
این پرسش، بهویژه در بستر تاریخ معاصر ایران و رویدادهای اخیر، ابعاد پیچیدهتری یافته است.
ادعاهایی نظیر “قدر نعمتی به نام شهید رئیسی را ندانستید، حالا این وضعیت حجاب و قبحشکنی کف خیابان را تحویل بگیرید / ناشکری کردید، استغفار کنید!” که از سوی برخی مقامات دولت شهید رییسی مطرح میشود، بیش از هر چیز، رویکردی اقتدارگرایانه را در مواجهه با فرهنگ نشان میدهد.
این گفتمان، تقصیر را از گردن سیاستهای ناکارآمد حاکمیت برداشته و به پای “ناشکری” مردم مینویسد، حال آنکه تاریخ، گواهی میدهد هرگاه قدرت از منظر خشونت به تغییر المانهای فرهنگی دست زده است، با پیامدهای ناگواری مواجه شدهایم.
تجربه پاییز 1401، یک نمونه آشکار از این واقعیت است. سوال اینجاست:
▫️اگر سیاستهای دولت #رئیسی بدون هیچ گونه تغییری اعمال میشد، آیا ما با بحرانهای مشابه یا حتی عمیقتری مواجه نمیشدیم؟
▫️آیا اصرار بر یکسانسازی فرهنگی و تحمیل سبک زندگی خاص، جز مقاومت و کنشهای اعتراضی را به دنبال خواهد داشت؟
تجربه #انقلابمشروطه و سپس #انقلاباسلامی، به ما آموخته است که فرهنگ، پدیدهای پویا و سیال است که با اراده جمعی و از پایین به بالا شکل میگیرد، نه با دستور و بخشنامه از بالا به پایین.
▪️تغییر المانهای فرهنگی با ابزار خشونت، نه تنها به تقویت پایههای فرهنگی جامعه منجر نمیشود، بلکه موجب گسست میان حکومت و ملت، فرسایش سرمایه اجتماعی و در نهایت، رادیکالیزه شدن فضا میگردد.
🔻 همانطور که #میشل_فوکو، فیلسوف برجسته فرانسوی، در نظریات خود درباره قدرت و دانش نشان میدهد، قدرت نه تنها سرکوب میکند، بلکه تولید نیز میکند؛ اما زمانی که این تولید بر پایه سرکوب و حذف باشد، به جای خلق معنا، به تخریب و فروپاشی منجر خواهد شد.
▪️اما خشونت در عرصه #فرهنگ تنها به معنای اقدامات قهری و سرکوب آشکار نیست. نوع دیگری از خشونت زیرپوستی، از طریق تخصیص بودجههای دولتی و جهتدهی منابع مالی در حوزه فرهنگ و دین اعمال میشود.
این رویکرد، در ظاهر ممکن است به مثابه حمایت از فرهنگ و مذهب تلقی شود، اما در باطن، رقابت طبیعی، آزاد و مبتنی بر خواست و سلیقه مردم را از بین میبرد و بستری برای رشد یک “فرهنگ گلخانهای” یا “دین بیریشه” فراهم میکند.
وقتی بودجههای کلان دولتی به نهادها، گروهها و فعالیتهای فرهنگی و دینی خاصی اختصاص مییابد که با سلیقه و ایدئولوژی حاکم همسو هستند، عملاً سایر صداها، رویکردها و مکاتب فکری به حاشیه رانده میشوند.
▫️این امر نه تنها به انحصار و یکجانبهگرایی در تولید محتوای فرهنگی و دینی منجر میشود، بلکه گروههایی را که فاقد ارتباط با ساختار قدرت یا همسویی با سلیقه دولتی هستند، از امکان رشد و بروز محروم میسازد.
▫️نتیجه این رویکرد، ایجاد یک فرهنگ و یا دین مصنوعی است که ریشههای عمیق خود را در بطن جامعه و خواست عمومی مردم ندارد، بلکه با تزریق مالی و حمایت دولتی به حیات خود ادامه میدهد.
این “فرهنگ گلخانهای”، به دلیل عدم مواجهه با چالشها و رقابتهای واقعی، توانایی تابآوری و نوآوری خود را از دست میدهد. همانطور که گیاهی در گلخانه، اگرچه در ابتدا رشد سریعی دارد، اما در مواجهه با محیط واقعی و بدون حمایت مصنوعی، آسیبپذیر و شکننده خواهد بود، فرهنگ و دینی نیز که با بودجههای دولتی تغذیه میشود، در درازمدت نمیتواند با تحولات اجتماعی و نیازهای واقعی مردم همگام شود.
این رویکرد، به جای تقویت و غنیسازی فرهنگ و دین، به پوسیدگی ریشههای عمیق آنها در حافظه جمعی و سنتهای تاریخی منجر میشود.
ریشههایی که در طول قرنها با فراز و نشیبهای فراوان، اما به شکلی طبیعی و ارگانیک، رشد کرده و خود را با تحولات زمانه وفق داده بودند، اکنون با دخالتهای مالی دولتی، در معرض انقراض قرار میگیرند.
این سیاست، در نهایت به ایجاد یک #بحران_هویتی و از خود بیگانگی فرهنگی در جامعه منجر خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید